Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (1979 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
geschwisterlich <adj.> U مانند خواهر و برادر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
Nichte {f} U دختر برادر یا خواهر
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
Schwester {f} U خواهر
weibliches Geschwisterkind {n} U خواهر
Schwager {m} U شوهر خواهر
Halbschwester {f} U خواهر ناتنی
Stiefschwester {f} U خواهر ناتنی
Neffe {m} U پسر خواهر
Geschwister {pl} U خواهر و برادران
geschwisterlich <adj.> U خواهر و برادرانه
Schwesterchen {n} U خواهر [خطاب]
Schwesterherz {n} U خواهر [خطاب]
reif <adj.> U جا افتاده [مانند میوه ] [مانند صدا]
ausgereift <adj.> U جا افتاده [مانند میوه ] [مانند صدا]
süß <adj.> U جا افتاده [مانند میوه ] [مانند صدا]
saftig <adj.> U جا افتاده [مانند میوه ] [مانند صدا]
Geschwisterkind {n} U یک بچه از خواهر و برادران
Großneffe {m} U بچه پسر خواهر
Großnichte {f} U دختر پسر خواهر
seine stets fröhliche Schwester {f} U خواهر همیشه خوشحال او
Neffe {m} U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
Schwägerin {f} U زن برادر
Bruder {m} U برادر
Schwager {m} U برادر زن
männliches Geschwisterkind {n} U برادر
Schwesterherz, kannst du mir da helfen? U ای خواهر میتوانی به من با این کمک کنی؟
Halbschwester mütterlicherseits U خواهر امی [ناتنی از طرف مادر]
Zwillingsbruder {m} U برادر دوقلو
Stiefbruder {m} U برادر ناتنی
Brudervolk {n} U ملت برادر
Brudermörder {m} U برادر کشی
Blutsbruder {m} U برادر همخون
Brüderchen {n} U برادر کوچک
Brüderlein {n} U برادر کوچک
Brüderlein {n} U برادر نوزاد
älterer Bruder {m} U برادر بزرگ
großer Bruder {m} U برادر بزرگ
Brüderchen {n} U برادر نوزاد
kleiner Bruder {m} U برادر نوزاد
kleiner Bruder {m} U برادر کوچک
Halbbruder {m} U برادر ناتنی
Neffe {m} U پسر برادر
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهر من می گوید که مشتاق است با تو آشنا شود.
Er stand immer im Schatten seiner älteren Schwester. U او همیشه زیر نفوذ خواهر بزرگش بود.
Großneffe {m} U بچه پسر برادر
Großnichte {f} U دختر پسر برادر
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
ungleiche Brüder {pl} U اشخاصی که اسما برادر هستند.
Halbbruder mütterlicherseits U برادر امی [ناتنی از طرف مادر]
Mein Bruder steht vor der größten Herausforderung seiner Laufbahn. U برادر من بابزرگترین چالش در مسیر شغلش روبرو است.
einstellbares Rad U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
Großneffe {m} U پسر پسربرادر زن یا پسر خواهر شوهر وغیره
unnachahmlich <adj.> U بی مانند
einzigartig <adj.> U بی مانند
aalähnlich <adj.> U مانند به مارماهی
wie eh und je U مانند همیشه
sich [Dativ] ähnlich sehen U مانند هم بودن
gleichen U مانند بودن
in jeder Hinsicht einzigartig U از هر نظری بی مانند
wie zuvor <adv.> U مانند سابق
genauso ... wie <adv.> U دقیقا مانند ...
perfid <adj.> U غول مانند
perfide <adj.> U غول مانند
dämonisch <adj.> U غول مانند
diabolisch <adj.> U غول مانند
[Dativ] entsprechen U مانند [مشابه] بودن
nagen U جویدن [مانند موش]
wie aus der Pistole geschossen <idiom> U تند مانند گلوله
ziehen U کشیدن [چیزی مانند در]
fressen wie ein Schwein <idiom> U مانند گاو خوردن
süß <adj.> U رسیده [مانند میوه ]
saftig <adj.> U دلپذیر [مانند صدا]
saftig <adj.> U مهربان [مانند صدا]
süß <adj.> U نرم [مانند میوه ]
reif <adj.> U مهربان [مانند صدا]
reif <adj.> U دلپذیر [مانند صدا]
nagen U ساییدن [مانند موش]
reif <adj.> U رسیده [مانند میوه ]
ausgereift <adj.> U مهربان [مانند صدا]
ausgereift <adj.> U نرم [مانند میوه ]
ausgereift <adj.> U دلپذیر [مانند صدا]
saftig <adj.> U رسیده [مانند میوه ]
ausgereift <adj.> U رسیده [مانند میوه ]
saftig <adj.> U نرم [مانند میوه ]
ausziehen U کندن [مانند جامه]
Sie sind wie Hund und Katze. U مانند سگ و گربه به هم می پرند.
ablegen U کندن [مانند جامه]
süß <adj.> U مهربان [مانند صدا]
reif <adj.> U نرم [مانند میوه ]
süß <adj.> U دلپذیر [مانند صدا]
lässig <adj.> U خودمانی [مانند نوع لباس]
unschuldig wie ein Lamm <idiom> U بیگناه مانند نوزاد [اصطلاح ]
angeboren <adj.> U مادرزادی [مانند خال یا رفتار]
Er lief wie der Blitz. U او [مرد] مانند صاعقه دوید.
fangen U گرفتن [مانند جانور وحشی]
Jemanden anheuern U کسی را گرفتن [مانند وکیلی]
wie ein echtes [eine echte] aussehen U مانند چیزی واقعی بودن
Jemandem [etwas] ähneln U مانند کسی [چیزی] بودن
Jemandem [etwas] ähnlich sehen U مانند کسی [چیزی] بودن
glühen U تاب آمدن [مانند زغال]
glühen U قرمز شدن [مانند زغال]
spitzen U تیز کردن [مانند مداد ]
klingen U صدا دادن [مانند زنگ]
wie Jamand [etwas] aussehen U مانند کسی [چیزی] بودن
wetzen U تیز کردن [مانند چاقو]
Er steht da wie die Ochsen vor dem Berge. <idiom> U مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
flitzen U مانند فشنگ رفتن [اصطلاح روزمره]
umstellen U تغییرمسیر دادن [مانند راهبری کارخانه]
eilen U مانند فشنگ رفتن [اصطلاح روزمره]
kochen U پختن [مانند سوپ و نهار و شام]
Zielscheibe eines Witzes U هدف یا علت جوکی [مانند شخصی]
Opfer eines Witzes U هدف یا علت جوکی [مانند شخصی]
sausen U مانند فشنگ رفتن [اصطلاح روزمره]
etwas [Akkusativ] kochen U چیزی دم کردن [مانند چای یا قهوه]
dörren U خشک کردن [مانند میوه یا ماهی]
Pastete {f} U خمیر مانند کلوچه قیمه دار
torpedieren U تارومار کردن [مانند تلاش کسی]
kurz und bündig <adj.> U چکیده [مختصر] [مانند نوشته ای یا گفتاری]
lapidar <adj.> U چکیده [مختصر] [مانند نوشته ای یا گفتاری]
Knall {m} U صدای بلند [مانند ترقه یا انفجار]
Jemanden anspringen U به کسی پریدن [مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
Jemanden anheuern U کسی را استخدام کردن [مانند وکیلی]
rein <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
nach allen Abzügen <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
Das Theater bietet sich für einen extrovertierten Menschen wie mich an. U تیاتر واضحترین جا برای برونگرایی مانند من است.
wie ein gerupftes Huhn aussehen U مانند یک گوسفند است که پشمش را زده اند
brüllen U غرش کردن [مانند رعد] [اصطلاح مجازی]
donnern U غرش کردن [مانند رعد] [اصطلاح مجازی]
netto <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
abräumen U جمع کردن چیزها [مانند روی میز]
säubern U جمع کردن چیزها [مانند روی میز]
etwas hegen U حفظ و نگهداری کردن [مانند آداب و رسوم]
sich um etwas bemühen U حفظ و نگهداری کردن [مانند آداب و رسوم]
etwas pflegen U حفظ و نگهداری کردن [مانند آداب و رسوم]
wie ein geölter Blitz <idiom> U مانند فشنگ [خیلی تند] [اصطلاح روزمره]
kernig <adj.> U چکیده [مختصر] [مانند گفتاری] [اصطلاح مجازی]
etwas [Akkusativ] in den Müll werfen U لگد زدن به [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
Jemanden anheuern U کسی را استخدام کردن [مانند کارگری] [اصطلاح روزمره]
etwas [Akkusativ] in den Müll werfen U دور انداختن [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
Wie jedes Kind verfügt sie nur über einen begrenzten Wortschatz. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
Isolation {f} [Elektrizität; Wärme; Schall ...] U روپوش کشی [مانند برق گرما صوت و غیره ]
Isolation {f} [Elektrizität; Wärme; Schall ...] U عایق کاری [مانند برق گرما صوت و غیره ]
Isolation {f} [Elektrizität; Wärme; Schall ...] U عایق گذاری [مانند برق گرما صوت و غیره ]
[an einem Ort] hausen U مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
Bart {m} U رد نوشیدنی روی لب بالایی [مانند شیر یا آبجو و غیره]
etwas [Akkusativ] in den Mülleimer werfen U لگد زدن به [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas stürzt wie ein Kartenhaus zusammen U متلاشی شدن چیزی مانند ساختمان از ورقهای بازی
Laden {m} U عملیات یا کارها [سازمان قانون شکن مانند مافیا]
Bist du noch da? U هنوز هستی ؟ [مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
sich wie ein roter Faden durch etwas ziehen U مانند رشته ای از افکار [قضیه] مابین چیزی رفتن
etwas [Akkusativ] von heute auf morgen aufgeben U چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل]
jemanden etwas [Genitiv] entheben U راحت کردن [کسی از چیزی مانند ساک یا پالتو]
jemandem etwas abnehmen U راحت کردن [کسی از چیزی مانند ساک یا پالتو]
etwas [Akkusativ] in den Mülleimer werfen U دور انداختن [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
Er hat ein Gedächnis wie ein Sieb. <idiom> U حافظه اش مانند الک است. [زود فراموش می کند]
brutto für netto U ناخالص بجای خالص [مانند بها یا محصول یا وزن]
etwas [Akkusativ] wegwerfen U دور انداختن [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
etwas [Akkusativ] wegwerfen U لگد زدن به [چیزی] [مانند مسیر مقام یا شغل]
Kolonie {f} U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
anbrennen U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
den Motor aufheulen lassen U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
ausgießen U از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]
als <conj.> U مانند [چون] [بعنوان] [بطوریکه] [چنانکه] [نظر به اینکه] [در نتیجه]
alles in einem <adj.> U همه چیز در یکی [مانند شامپو و حالت دهنده مو در یک مخزن]
zu Staub werden [ zerfallen] U پوسیدن [تباه شدن] [مانند مومی یا یافته های باستانی]
anzünden U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
Jemanden anspringen U به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
anmachen U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
entzünden U آتش زدن [روشن کردن] [مانند سیگار یا دستگاه گازی]
etwas ausspucken U چیزی را برگرداندن [توزیع کردن ] [مانند از دستگاه خودکار فروشنده]
Abstellgleis {n} U یک بخش برای کار ویژه [مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
Bude {f} U عملیات یا کارها [سازمان قانون شکن مانند مافیا] [اصطلاح روزمره]
ausspucken U از دهان [دهانه] بیرون پراندن [دفع کردن] [مانند مواد مذاب اتشفشانی یا گل]
Kaution {f} U پول امنیت [پولی که برای چیزی مانند دوچرخه کرایه ای گرو گذاشته می شود]
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Kur {f} U شفا گاه [جایی که با مواد معدنی مانند گل و آب معدنی بهبود میدهند]
Knabberzeug {n} U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
anschlagen U بستن [سفت کردن] [محکم کردن] [مانند با طناب] [دریانوردی]
von Jemandem [etwas] stammen U از کسی [چیزی] بیرون آمدن [مانند بوی چیزی]
von Jemandem [etwas] ausgehen U از کسی [چیزی] بیرون آمدن [مانند بوی چیزی]
tauen U از یخ به آب تبدیل شدن [آب شدن] [مانند برف یا غذای یخزده]
von Jemandem [etwas] stammen U از کسی [چیزی] سرچشمه گرفتن [مانند بوی چیزی]
von Jemandem [etwas] ausgehen U از کسی [چیزی] ناشی شدن [مانند بوی چیزی]
von Jemandem [etwas] ausgehen U از کسی [چیزی] سرچشمه گرفتن [مانند بوی چیزی]
von Jemandem [etwas] stammen U از کسی [چیزی] ناشی شدن [مانند بوی چیزی]
zapfen U از شیر [دریچه] جاری کردن [مانند شیر بشکه ای]
jodeln U صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
Mukoid {n} [schleimähnliche Substanz] U مخاطی [ماده مخاطی مانند] [پزشکی]
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
1Stößt
2Cool کلمه را بعضی درجاهای مختلف استفاده میکند ولی معنای سرد را نمدهد.
1ach du liebe zeit
0خرید بهترین یو پی اس 2018
1شوهر خواهر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com